سلام دنیای من سرشار از خوبیهاست که موجی از محبت آن را فرا گرفته همیشه در ساختش تحقیقاتی کرده ام وقتی آدمی به می اندیشد آرامش خاصی او را فرا میگیرد همیشه ایده هایش ی پله جلوتر میباشن وبلا استثنا در ی لحظه جوابت را تمام و کمال میدهد آدم انگار محو تماشایش میشود تصورت ی تصویر ذهنی است ی تابلو آسمانی ک برایت آشنا است مثل ی فیلم صوتی تصویری میماند و اون چیزی نیست دنیای مجازی که ساخته ذهن توست گاهی واقعیت دارد و گاهی نیز عین خیال است و اصلش آینده نگریست روزا به کام سرافراز و موفق باشی




تاریخ : دوشنبه 95/9/29 | 6:32 عصر | نویسنده : تڪ כـפּـنه طرᑐ | نظر

آپلود عکس

 

 

با عرض سلام به شمایی که مخاطب اینجایی

من اینجا همه چیز نمینویسم

به عنوان مدیر رایانه راجب اموخته هام راجب مدیریت روان پزشکی و پروفسور رایانه تحقیق و پژوهش میکنم

ممنون بابت خوندن مطالب سپاسگذارم

و در پیوند لینکام قالب گذاشتم واستون

 




تاریخ : یکشنبه 95/9/21 | 10:27 صبح | نویسنده : تڪ כـפּـنه طرᑐ | نظر

آپلود عکس

این در اینجا رشته نیست بلکه مدیریت بازرگانی یه موضوعه

من اینجا معرفی نمیکنم رشته ای را

بلکه ب عنوان موضوعه

 




تاریخ : یکشنبه 95/9/21 | 10:7 صبح | نویسنده : تڪ כـפּـنه طرᑐ | نظر

حملات هکرها به سایت های اینترنتی هر روز پیچیده و پیچیده تر می شود، بالاخره با پیشرفت مسائلامنیتی باید هم این طور باشد. با افزایش پیچیدگی های امنیتی آنتی ویروس ها، فایروال ها ، و برنامه های مبتنی بر به روز رسانی دوره ای، هکرها هم که منبع درآمدشان را در خطر می بینند، نیاز به راه های خلاقانه و جدیدتری دارند. در نتیجه آنها در پاسخ به افزایشامنیت با حملات فزاینده و پیچیده به جنگ صنعت امنیت رفته و فعالان این عرصه را به کار و تلاش دائمی برای مبارزه در این نبرد بی پایان وا می دارند.

ادامه مطلب...


تاریخ : یکشنبه 95/9/21 | 9:36 صبح | نویسنده : تڪ כـפּـنه طرᑐ | نظر

 

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو   پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو   ور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت   آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم   گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت   سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد   در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو
گفتم ای دل چه مه‌ست این دل اشارت می‌کرد   که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو
گفتم این روی فرشته‌ست عجب یا بشر است   گفت این غیر فرشته‌ست و بشر هیچ مگو
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد   گفت می‌باش چنین زیر و زبر هیچ مگو
ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال   خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو
گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست   گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو

 




تاریخ : چهارشنبه 95/9/17 | 2:41 صبح | نویسنده : تڪ כـפּـنه طرᑐ | نظر
مطالب قدیمی‌تر >>